تنها فرشته زمینی

همیشه وقتی دلم میگرفت ، وقتی ناراحت بودم ، وقتی بغض داشتم و میخواستم پنهونش کنم،وقتی حرفی تو دلم بود و روم نمیشد که بگم،وقتی کسی دلم رو میشکست و به روم نمی اوردم ،وقتی دنیا بهم پشت میکرد و من خودم رو میزدم به اون راه ... وقتی بعضی روزها خدا هم با من بخاطر گناهم قهر میکرد...تو بودی...و هستی! چه بی ریا ست این بودن...و چه احمقانه بود ندیدن این بودن...

 

همیشه وقتی تنها میشدم با خدا حرف میزدم ...به خودم اومدم دیدم که خیلی وقته که فقط دارم حرف میزنم اما چیزی نمیشنوم...از طرفی یقین داشتم که خدا تنها کسی که از من به خودم دلسوزتر و مهربونتره و مشکلاتم رو بهتر از خودم میفهمه.اما این حرف زدن های یکطرفه کلافه ام کرده بود... گفتم خدا مگه میشه تو نیازهای من رو بدونی اما رفعشون نکرده باشی ... مگه میشه تو بدونی آدمیزاد نیاز داره بایکی درددل کنه و باهاش حرف بزنه اما کسی رو سر راهش نذاری...پیش خودم گفتم شاید هم گذاشته و من ندیدم (مثل خیلی چیزهایی که تا اخر عمرم هم شاید بهشون توجه نکنم)!فقط یک نفر بود که شبیه خدا بود اما از جنس ادمیزاد... مادرم ...

بود اما من ندیدم...از اینکه اینقدر دیر دیدم پشیمونم اما از اینکه هنوزم دیر نشده خوشحالم...

بی منت حرف میزد ، بی منت گوش میداد ، نگاهش عاشقانه ترین بود ، صداش دلنشین ترین بود ، خنده هاش دلربا ترین بود ، دستهاش بهترین هدیه بود ، آغوشش بهترین پناه بود، وجودش تنها دلیل بود برا ی بودن من و یادش بهترین دلیل ارامشم...

مادرم تنها شاهکار خدا ست...

دوستت دارم


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در برچسب:مادر,بی همتا,شاهکارخدا,ساعت 11:14 AM توسط فرشته|

آخرين مطالب
» در فراسوهای مرزهای تنت تورا دوست میدارم
» یک ساعت مانده به قیامت
» اینجا هوا سرد است
» خبربد!
» بی بهانه باور کن
» باور من ...
» مهربانم...
Design By : MohammadDesign.IR