دوست داشتنت هیچگاه برایم تکرار نمیشود ... زمانی که هر لحظه از جام عشقت می نوشم... چه بینظیری!! تا بحال تو خود از خود نوشیدی؟ امتحانی کن! آواره خواهی شد! زمانی که بامن هفتصد هزار پشت غریب اینگونه کرد ، با تو چه خواهد کرد؟ نمی دانم ! گناه است؟ ایا این بی اجازه نو شیدن از جام ممنوعه ، غصب است؟ نمیدانم. چگونه از تو اجازه بگیرم زمانی که میدانم من را از آن محروم خواهی کرد؟ هرچند به آتش میکشد هستی ام را ... اما... شاید روزی به تو گفتم...شاید روزی به این بی اجازه ها اعتراف کردم...شاید...روزی . شاید یک ساعت مانده به قیامت... مهربانم !! هوای دلم را این روزها از یادت سرد کردم ... از سرما دردها چند برابر شدند... سخت بود تحمل کردنم!اما آنقدر که بی محلی کردم کم کم بی حس شدند... حال و هوای این روزهای دلم سرد است ! سرده سرد... اما خوبیش اینست که دیگر دردی حس نمیشود...شاید بعد از یادت دیگر هیچ چیز حس نمیشود... .
برچسبها:
برچسبها:
Design By : MohammadDesign.IR |